اینم پارت هشت
کوک و جیگو با ته از پاریس به عمارت برگشتن
(ویو کوک)
ته تمام مدتی که تو راه بودیم عصبی بود فکر کنم بخاطر حرفی که زدم ولی من که دروغ نگفتم حرفم راست بود البته یه دروغ کوچولو توش بود اینکه من گفتم بعد از فرار کردن بهم تجا*وز شد من قبل از فرار حامله شدم هق
ته تمام مدت داشت ذهن کوک رو میخوند و عصبی تر میشد
(ویو ته)
با اون حرفایی که زد کلم داشت منفجر میشد
(ویو عمارت ته)
(علامت آلینا:=)
کوکی که جیگو بقلش بود و تهی که جلو داشت راه میرفت و آلینایی که با عصبانیت به سمتشان میومد
=تو اینجا چیکار میکنی هرز.
+درست صحبت کن
=اگه نکنم چیکار میکنی باز با شوهرم می خوا
_بسه (با داد)
همه ساکت شدن
ته هرروز کوک رو شکنجه میداد
بعضی وقتا جیگو رو هم شکنجه میداد
آلینا و کای با صدای جیغ داد کوک و جیگو خوشحال میشدن
(کای پسر آلیناست که به ته گفته بود پسر اونم هست)
(ویو هشت سال بعد)
کوک هیچ جای سالمی توی بدنش نداشت
جیگو هم بیشتر وقتا زخمی بود
ولی هر دو عادت کرده بودن دیگه
جیگو الان دوازده سالشه و خیلی جذابه (اگه تونستم عکسش رو میزارم)
تنها اجازه ایی که ته به جیگو داده بود درس خوندن بود و جیگو پیاده به مدرسه میرفت و میومد دقیقا بر عکس کای که با راننده میرفت
البته جیگو بادیگارد ته هم بود
کوک هم خدمتکار بود و کتکم میخورد
یه روز جیگو از مدرسه اومد و خیلی عصبی بود رگ گردنش زده بود بیرون و کوک سریع اومد پیش جیگو و گفت
+جیگو پسرم چیشده
که یهو جیگو
این جایزه برای اینکه پیجه رو که گفتم دنبال کنید
(چه بچه خوبیم من☺️)
(ویو کوک)
ته تمام مدتی که تو راه بودیم عصبی بود فکر کنم بخاطر حرفی که زدم ولی من که دروغ نگفتم حرفم راست بود البته یه دروغ کوچولو توش بود اینکه من گفتم بعد از فرار کردن بهم تجا*وز شد من قبل از فرار حامله شدم هق
ته تمام مدت داشت ذهن کوک رو میخوند و عصبی تر میشد
(ویو ته)
با اون حرفایی که زد کلم داشت منفجر میشد
(ویو عمارت ته)
(علامت آلینا:=)
کوکی که جیگو بقلش بود و تهی که جلو داشت راه میرفت و آلینایی که با عصبانیت به سمتشان میومد
=تو اینجا چیکار میکنی هرز.
+درست صحبت کن
=اگه نکنم چیکار میکنی باز با شوهرم می خوا
_بسه (با داد)
همه ساکت شدن
ته هرروز کوک رو شکنجه میداد
بعضی وقتا جیگو رو هم شکنجه میداد
آلینا و کای با صدای جیغ داد کوک و جیگو خوشحال میشدن
(کای پسر آلیناست که به ته گفته بود پسر اونم هست)
(ویو هشت سال بعد)
کوک هیچ جای سالمی توی بدنش نداشت
جیگو هم بیشتر وقتا زخمی بود
ولی هر دو عادت کرده بودن دیگه
جیگو الان دوازده سالشه و خیلی جذابه (اگه تونستم عکسش رو میزارم)
تنها اجازه ایی که ته به جیگو داده بود درس خوندن بود و جیگو پیاده به مدرسه میرفت و میومد دقیقا بر عکس کای که با راننده میرفت
البته جیگو بادیگارد ته هم بود
کوک هم خدمتکار بود و کتکم میخورد
یه روز جیگو از مدرسه اومد و خیلی عصبی بود رگ گردنش زده بود بیرون و کوک سریع اومد پیش جیگو و گفت
+جیگو پسرم چیشده
که یهو جیگو
این جایزه برای اینکه پیجه رو که گفتم دنبال کنید
(چه بچه خوبیم من☺️)
- ۲.۵k
- ۱۶ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط